-
خود من...خود خودم...
شنبه 8 اسفندماه سال 1388 21:54
اول:دوستان عزیز ببخشید اگه نظراتتون رو تایید نمی کنم.مطمئن باشید همه شون رو می خونم...ممنون که به یادم هستین... منم اینجام...خوبم...آره...می شه گفت خوبم.فعلا آروم ام و دارم سعی می کنم خودمو اروم کنم.اون هم کمک می کنه.دوست خوب کله خر خودم!مثل خودم! همچنان٬و دوباره ٬هزااااااااااااارررررررررررر تا دوستتان دارم.امیدوارم...
-
دوست واقعی.
جمعه 7 اسفندماه سال 1388 20:58
دلم می خواد یه سگ بزرگ داشته باشم.یه سگ بزرگ و زرد.دلم نمی خواد خیلی پارس کنه.دوس دارم غرغر کنه...و زوزه بکشه و غرش کنه.بغلش کنم و گردن محکم و نرمش رو ناز کنم.اونم می گه: ـ غررررر...غراااااغر.... و گوشم رو لیس میزنه. دوس داشتم یه گربه سیاه داشتم.سیاه و مرموز و باهوش. که مثل یه قالیچه ی جادویی جلوی شومینه پهن بشه و با...
-
روزانه
پنجشنبه 6 اسفندماه سال 1388 21:25
معده درد.دوباره.نمی دونم چرا. اگه معده درد نداشتن کلا حالم خوب بود.روزای خوبی ان این روزا.دوستشون دارم.رفتیم به رنگ ارغوان رو دیدیم.چررررررررت بود. زاینده رود چند وقتیه خیلی قشنگ شده.اون روز یه عالمه کاکایی نقره ای و مرغابی وحشی توش بودن...باد می اومد...آب خیلی قشنگ موج بر میداشت.تقریبا همه چیز قشنگ بود. کاش می شد...
-
هیچی نگو...فقط گوش بده...
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1388 02:28
چقدر عجیبه. عشق... فقط خیلی خوشحالم که می شه دیدش. به قول حسین دیدن آغاز فهمیدن است. می دونین بچه ها٬یه حس خیلی عجیبی بهم دست داده...این روزا بدجوری حس می کنم زیر نظرم٬اونقدر که دلم می خواد برم یه جا که هیچ نگاهی نباشه.نمی دونم کجا...وسط یه دشت ٬وسط دریا٬ نوک کوه. کوه...کوه... حالم خوب نیس بچه ها.حالم خوب نیس.با وجود...
-
می رم و می رم و می رم...
شنبه 1 اسفندماه سال 1388 20:18
دلم گل می خواد.گل...یه عالمه گل و بلبل...دلم برف می خواد و درخت و پرنده.خسته شدم. دارم پیر می شم اینجا. روزبه روز پیر و پیرتر و حتی بهار هم تاثیری روی من نداره. یه زمانی به همه گفتم من از ایران خارج نمی شم.گفته بودم عمرا ایران رو ترک نمی کنم تا وقتی که به چشم خودم ببینم همه چیز اینجا رو به راهه. خب. حرفمو پس می گیرم....
-
آغاز
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1388 21:22
پلک می زنم.نور٬ تند و تیز و سرکش٬ از چشمانم می گذرد و ذهنم را بیدار می کند. موجی از انرژی در بدنم می دود.موهایم سیخ می شوند. نفس می کشم.عمیق. مخلوطی از بوهای عجیب وارد دستگاه بویایی ام می شوند.بوی دود ٬پلاستیک سوخته٬ بوی انسان.بوی جسارت٬خاک.شجاعت.خون٬باروت٬خیابان.آتش.بوی درد.بوی جیغ.سکوت٬ترس.بوی دویدن.تشنگی.خستگی.بوی...