چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

برمی گردم٬ حتما !

باز دوباره شروع شد.باز این کامپیوتر خر پیر خراب شد.نمی دونم چرا این کارو با قلب من می کنه.
کلی اتفاقای باحال باحال برام افتاده. 

خیلی خوش خوشانمه.می دونین.رفتم کلاس سوارکاری.خیلی خوب دارم پیش میرم.اصلا از اسبا نمی ترسم.
چه موجودات فوق العاده ای ان.فقط مشکل این جاس که به حرفام گوش نمی دن.به حرف همدیگه گوش می دن ولی به حرف من گوش نمی دن.
الان خیلی برام سخته که نشستم روی صندلی .دیروز از صبح تا عصر سواری کردم.ماتحتم درد می کنه خیلی.آره.

خلاصه.رفقا,سعی می کنم یکم سعی کنم برم کافی نت.از اونجا براتون بنویسم.اینجوری خیلی برام سخته,نمی دونم ل کجاس ب کجاس.باز خدا پدر این رادیو زمانه رو بیامرزه که ادیتور داره. 

آخر نوشت :
من از آدم های ناله و آدم های ضعیف بیزارم.از آدم های ترسو بیزارم.از کسایی که از کنکور می ترسن بیزارم.از کسایی که از مردن می ترسن,از کسایی که از گربه و سگ می ترسن.از کسایی که از گرفتن حق شون می ترسن و از دخترایی که از پسرا می ترسن و از پسرایی که وقتی بهشون می گی اگه تخم داری وایسا فوری در می رن !
از این جور آدما حاااااااااااالم به هم می خوره !