چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

یک جای روشن

الان من تنها هستم.

ولی اینترنت دارم.اینترنت در خوابگاه چیز کمیابی است ولی من اینترنت دارم.

دوستهایم کنارم هستند.یعنی کنار اینترنت هستند و اینترنت کنار من است.

اینترنت چیز خوبی است.

دلتنگی خیلی بد است.دلتنگی یعنی چیزی من همیشه ی خدا احساسش می کنم چون یک عالمه دوست دارم و همیشه هم یکی از آنها نیست .و من دلم برای آن کسی که نیست تنگ است.

از عید ،از تعطیلات ،از تابستان هم برای همین بدم می آید.

از خیابان بدم می آید.

از ساعت هم بدم می آید .

اصلا نمی فهمم چرا یک نفر باید برود.آخر کجا می خواهد برود ؟

چرا همه همیشه نمی آیند ؟بیایید دیگر...


مطمئنم که خانه ام یه جای گرم و روشن خواهد بود.و زمستان و پاییزش دقیقا سر موقع شروع می شود .وقتی همه انجا هستیم،بازی می کنیم و مشروب می خوریم،می خندیم و چرت و پرت می گوییم ،صدای باران می آید.نیم ساعت بعد ،وقتی همه رفته اند ،دوباره صدای زنگ در می آید ،همه دوباره برگشته اند چون جاده بسته بوده .

چه شب خوبی.


کلا نمی دانم

چه می دانم.

چه می دانم که چرا دیگر ننوشتم.چه می دانم چرا دیگر آنقدر غمگین نشدم که بیایم با یک عالمه آدم درد و دل کنم.

چه می دانم .

ولی الان غمگینم.اینقدر که دیگر نمی توانم قورتش بدهم.آنقدر که درد و دل کردن با یک نفر برایم کافی نیست.یک عالمه گوش می خواهم.

دارم گند می زنم.این بزرگترین گندی است که دارم توی زندگی ام می زنم.  و بچه ها ٬دوستان ٬این گند زدن ٬خیلی حال می دهد .تا می توانید در زندگیتان گند بزنید که اگر گند نزنید نمی فهمید که گند نزدن٬ چقدر آرامش بخش است.

اگر گند نزنید نمی فهمید گند زدن ٬درست ترین کار جهان است .



نمی دانم چطوری می شود کسی که اینقدر دوستش داشتی در عرض چند ثانیه٬یک دفعه از عرش اعلا ٬یکم بالاتر از خدا سقوط کند و بیفتد کنار دستت و تو از صدای تالاپ بغل گوشت حتی برنگردی تا ببینی چطور با همه ی چیز های معمولی همیشه ثابت ٬یکی شده.

چه می دانم.اینجوری است دیگر.