چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

این پست اسم ندارد

 وقتی یک پست اسم ندارد ٬مثل هدیه ای ست با کاغذ کادوی خیلی ساده ٬که از بیرونش ٬نمی توانی حدس بزنی داخلش چیست . 

 

 

 

خیلی اتفاق ها می توانست بیفتد.همه چیز می توانست خیلی متفاوت تر باشد...حتی نیفتادن این اتفاق باعث می شد با اتفاق دیگری جایگزین شود٬اما هرچه که بود ٬حتما آن چیز یک جور متفاوت و مخصوصی بود ! 

نمی توانم تصور کنم چطوری می توانست اتفاق بیفتد...مثلا می شد من گم شوم و او یکدفعه پیدا شود و راه را به من نشان دهد ٬یا اینکه توی یک فروشگاه٬به من بگوید شکلاتی که برداشته ام مزه ی ان سگ می دهد(به همین متفاوتی)...می شد توی یکی از همان خربازی هایم زخمی شوم و او یک امدادگر باشد یا اینکه وقتی که دارد توی شعله های اتش جزغاله می شود٬من مثل خودم (مثل خودم یعنی مثل خودم .و فقط خودم٬نه زن گربه ای و نه لارا کرافت و نه هیچ کس دیگری)بیایم و نجاتش بدهم . 

می شد من یک روباه باشم و او اهلی ام کند یا هواپیمایم یک روز در یک کویر سقوط کند...

می شد او یک گل باشد یا حتی کاکتوس و یا یک ماگنولیای اغوانی ٬ممکن بود من دختر بچه ای باشم که وقتی به خانه می رسم دیگر کسی زنده نباشد و او آخرین در روبروی من باشد.  

شاید هم ...یک لحظه٬فقط یک لحظه ٬در یک روز برفی کمی لیز بخورم ٬و او بازویم را بگیرد ٬و من حتی فرصت نکنم سرم را بالا کنم که نگاهش کنم... 

 نمی خواهم اینقدر فکر کنم.دوست ندارم به آخرش فکر کنم.دلم می خواهد مثل بچگی هایم بشوم؛آرزو کنم این کارتون به اندازه ی عمرم کش بیاید .

  

 

  

 

   

نظرات 2 + ارسال نظر
mattie پنج‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:18 ب.ظ

:)

aval mekhastam soorate ghamgin befrestam vali na
mattie khoshhale age mehi khoshhale .
che rabti dasht ?
kolan manzurem ee bud ke
che khob .
che ghashang .

مار فکور پنج‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ب.ظ

جیجیجیجیجیجیججججیییییییییییک جی جی جی جی ک کک ک
جیجی جیجی ک جیجیجیجیککک

جیک جیک جیجیک جیجیجیجیجیجیجیک


(توضیح این که نوشته بالا رو با قلم درشت نوشتم این صداش بود)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد