چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

ما ٬شب ٬ و تولد خورشید.

دوباره برگشتم اینجا.اینجا هیچ صدایی نیست٬هیچ صدایی نمی آید.نه فیس بوک و نه وبلاگ و نه هیچ صدای دیگری. 

اخبار اگر هست اخبار شبانه است و ۲۰:۳۰.    

می گوید همه چیز امن و امان است و شهر در امن و امان است و خوابگاه هم ٬این کندوی بی عسل با وزوز ناله مانند زنبورهای مطیعش٬در امن و امان. 

شب طولانی است و خواب هم.طولانی .طولانی.و سنگین. 

شب دراز است و قلندر ها را هم خواب کرده. 

شبگرد هم سوت می کشد تا کسی بیداری شب را اشفته نکند. 

شب دراز است و کش می آید به اندازه ی یک نسل.کش می آید و چنگ میزند به همه جا و سرک می کشد توی هر پستویی.تا جایی که عشق را حتی نتوانی پنهان کنی و چشم های بیشمارش را هیچ کس نمی تواند ببیند و او همه را می بیند.   

به ایوان اگر بروی  

انگشتانش را به پوستت می کشد.زور می زند راهی پیدا کند به درونت. 

ولی  

هرکسی خورشید را به اندازه ی خودش آبستن است. 

پایان شب را  انتظار می کشیم.هرقدر که طولانی باشد. 

خورشید در میان ما متولد می شود.

نظرات 3 + ارسال نظر
رضا دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ب.ظ http://reza169.blogsky.com

سلام
خونشته هات به دلم مسشینه انکار
حال و هوات با من یکیه
-
-
شاید زندگی

آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی

اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی

زیبا برقص

به من هم سر بزن خوشحال میشم
موفق باشی

رضا دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 ب.ظ http://reza169.blogsky.com

غلط املائی
نوشته هات به دلم میشینه

matti سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:34 ق.ظ

are baba inja shologh bud ooroz dare garaj .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد