چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

یه روز خوب می آد

بعد از مدتها ٬امروز ان خوی جنگاوریمان بیدار شد گفتم بنویسم یک پست تا ببندم یک پوز (بل بیشتر) ولی دیدم آخر بچه که زدن ندارد٬گیرم خیلی توله سگ باشد...خلاصه به کامنتی بسنده نمودیم و نهایتا پوزخندی . 

الان که اینجا نشسته ام ٬ماشین آشغالی دقیقا پشت پنجره است.بوی اگزوزش دارد خفه ام می کند و جماعت مونث دور و برم را به آه و اوه وا می دارد...ولی از آنجا که ما ملت دلاوری هستیم و اینها ٬ککمان هم نمی گزد.از آن گذشته این محصول فرنگی و این ابزار تهاجم فرهنگی ٬این از یاد برنده ی عفت و بر باد دهنده ی عصمت ٬ جذابیتش بیش از اینهاست.ما هم که گاز اشک آور خورده ایم عمری.دیگر دود اگزوز که چیزی نیست .  

بگذریم.این روزها شدیدا دنبال راهی هستم برای پول درآوردن.برای من کار سختی نیست٬مسئله این است که هزار جور فکر و خیال پشتش هست.کنکور ارشد (که یک سال و اندی دیگر است)درس هایی که همین حالا هم با ناز و عشوه می خوانم و عنکبوت خانه ای که از ۸ به بعد درش را گل می گیرند.بدتر از همه استرس این که سفارش را به موقع تحویل ندهم پیرم می کند. 

ولی واقعا غم انگیز است...از الان همه چنان دنبال پول اند که بعضی وقت ها فکر می کنم همین فکر چقدر خطرناک است برای این جمع دوست داشتنی شاد و شنگول.همه آنقدر گرفتار می شوند که دیگر از این چای خوردن های طولانی و این لحظه های باعظمت خبری نخواهد بود. 

نمی دانم چرا در این مورد هم نمی توانم از ذهن خودم دور کنم که انگار نقشه ای کشیده شده از قبل ٬برای اینکه ما کم کمک از هم دور بشویم.این که همه چیز روز به روز گرانتر و وضع روز به روز بدتر می شود و ما مجبور شویم بیشتر و بیشتر کار کنیم و پول بیشتر و بیشتری بخواهیم فقط برای اینکه حداقل بتوانیم زندگی کنیم.همین .همدیگر را از دست می دهیم برای اینکه بتوانیم زنده بمانیم فقط. 

و واقعا نمی توانم باور کنم این دور شدن اتفاقی است... 

نمی توانم باور کنم که این اتفاق ٬حقیر کردن هر چیز باعظمتی ٬حتی لحظه ها ٬از ۳۰ سال پیش شروع نشده ! 

 روزی که بتوانم دوباره همه ی کسانی را که محکم کنارم ایستاده اند ٬بی هیچ بهانه ای دوست داشته باشم٬روز خوبی خواهد بود...روزی که همه یکی بشویم٬روزی که هر کسی مطمئن شود تنها نیست ٬روزی که خواهد آمد...مطمئنم...  

 

پ.ن :مرا به خاطر این هپی اندینگ دائمی در پست های اینجوری ام سرزنش نکنید.نمی توانم امیدوار نباشم ٬این است که زنده نگهم می دارد.

نظرات 4 + ارسال نظر
نگارجونور+پسرفشن!! پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:57 ق.ظ http://negarjonevar.blogfa.com

چه قالب خوشرنگی چه وبلاگی داری....چه دوستای باحالی چه آرامشی داری....
وقتی جونوری هست که برات نظر بذاره....روزی 100بار سر بزنه تورو چک کنه...
راستی شنیدم از وبلاگ بقیه خسته شدی....شنیدم به وبلاگ جونور وابسته شدی...به دوست جدیدت مبارک باشه!!اصلا مگه میشه نظر شما بد باشه؟!![ن

می شه خفه شی ؟

matti جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:21 ب.ظ

your a surviver other can suck it . coz it aint thier life . wtf ? idk .

p.s : that fucker who is dusturbing you here iam talk to you ASS HOLE U BETTER SUCK A BAG OF DICKS COZ THATS THE ONLY THING THAT CAN SHUT U UP .
FUCK OFF YALL .

inaro baraye oon gohi neveshtam ke dare barat zer zer mikone . albate age savad dashte bashe bekhoone

از حمایت های بی شائبه تان شنگولیم !

حسین یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:37 ق.ظ http://shobeir86.blogfa.com

ها؟
خوبی الان؟
زنده ایی؟
متی خوبه؟
گرانت خوبه؟
منم خوبم
غزلم خوبه
سلام . . .

حسین یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:03 ق.ظ http://shobeir86.blogfa.com

مهی؟
یعنی کجایی؟
سلام . . .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد