چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

این اولین بار است که بدون خواندن نظرات دارم پست جدید می نویسم.راستش اگر اینجوری تند تند تایپ نکنم اشکم سرازیر می شود و این جا جلوی سایرین یک جورهایی آبرویم در خطر می افتد. 

نفس عمیق بکش... 

نفس عمیق می کشم.بوی cpu کامپیوتر می آید و بوی خوابگاه،و بوی جنس مونث که چهارتایشان پشت سرم نشسته اند. 

دیگر نمی دانم چه بنویسم...نوشتنم نمی آید...من در دو حالت نمی توانم بنویسم :یکی وقتی که خیلی خوشحالم و یکی وقتی زیادی غمگین باشم.مسلما شما اینقدر خنگ نیستید که فکر کنید الان من خیلی خوشحالم .یا حداقل من دلم نمی خواهد فکر کنم خواننده های وبلاگم اینقدر منگل باشند.الان احساس کردید دارد به شما توهین می شود ؟خب ،به تخمم که احساس می کنید دارد به شما توهین می شود.چون همین الان به هیکل خودم ریده شده،بنده اصلا اهمیت نمی دهم که این اتفاق برای شما هم بیفتد یا خیر. 

 

الان حوصله تان سر رفت ؟می توانم صدای یک عده تان را بشنوم که می گویید : 

_ اووووووووف! 

و بعد با صدای آهسته تر :  

- چقدر چرت و پرت می گه ! 

چند نفری هم به تخم شان نیست،صفحه را می بندند و می روند به سراغ وبلاگی که اسمش...چه می دانم ،مثلا نیلوفر آبی باشد ،یا دختر مردابی. 

 بعضی ها هم می گویند : 

_ باز این شروع کرد. 

و کلیک !صفحه بسته می شود. 

 

بس است دیگر بروم سر اصل مطلب .دوستان و دشمنان عزیز ،هر انسی ،جنی ،پری ای که این وبلاگ را می خواند. هیچ وقت ،هیچ وقت خدا ،خودتان را بیش از حد به یک نفر وابسته نکنید .هیچ وقت به خاطر یک نفر به بقیه اطرافیانتان پشت نکنید و آنها را فراموش نکنید.هیچ وقت اجازه ندهید یک نفر (حتی اگر آن یک نفر عشقتان ،دوست عزیز تر از جانتان یا از اعضای خانواده تان باشد )بیش از حد به شما مسلط شود. 

خودتان را آزاد نگه دارید.اگر نه ،آن بخش از وجودتان را که از همه سرکش تر است ،آن قسمت را بگذارید آزاد باشد.با همه دوست باشید،جوری که خودتان هیچ دوست صمیمی نداشته باشید و همه احساس کنند شما صمیمی ترین دوستشان هستید. 

همه را آزاد بگذارید و قبل از همه خودتان را. 

احساس اسارت را جوری در بقیه ایجاد کنید که خودشان هم نفهمند چرا اینقدر به شما وابسته اند.بگذارید همه دنبال شما باشند و شما فقط و فقط و فقط دنبال خودتان باشید. 

کاری کنید همه به شما احتیاج داشته باشند و شما فقط و فقط محتاج خودتان باشید. 

اگر غیر از این باشد،شما در بخش هایی از زندگیتان دچار غم و اندوه زیادی خواهید شد. 

آزاد باشید.تا می توانید.اینطوری از گریه و بغض زیادی جلوگیری می کنید. 

 

هیچ کس و هیچ چیز به تخمتان هم نباشد. 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
افق عمودی دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:30 ب.ظ http://verticalh.wordpress.com/

یه مقداری نفس عمیق بکش و سعی کن به خودت مسلط باشی. همه چی درست میشه و از بند اسارت در میای. از این به بعد هم هر کسی اومد جلو خیلی خوب حواست رو جمع کن و هر بار که خواست بندی به گردنت ببنده سریع جفتک بزن زیر کاسه کوزه ش تا بندش تبدیل به طناب نشده.
منتظر توجیه و مزخرفاتش م نشو. تشکر کن و بگو بره به سلامت و یکی دیگه و یکی دیگه تا اینکه درست شه

ف@طمه دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:31 ب.ظ http://zarafekocholo.blogfa.com/

اسم وبت خیلی قشنگه...
آره دیگه وابسته میشیم بعدم به فنا (با ادبش)میریم

matti دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:48 ب.ظ

ee gohi bud ke manam khordam . vali alan dige dire . dige nemishe karish kard .
va ta akhar omr gerye o boghze ziyadi khaham kard mesle alan .

مهشید پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:14 ق.ظ

این پست که تموم شد... حالا.... همین حالا دوست دارم دوباره نظرتو بشنوم آره میدونم و می دونی که یه چیزایی عوض شد طی این چند روز

تو مهشیدک منی ؟
خوب آره...البته که هستی !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد