چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

مه درون

اگه وبلاگ نبود٬من وقتی غمگین می شدم ٬کجا می رفتم ؟ 

شماره ۱ هست٬متی هست٬کافه هست.یک زمانی شماره ۹ بود...ولی وبلاگ هم هست.اینجا لانه ی یک گرگ غمگین است. 

دوست دارم راجع به شماره ۹ حرف بزنم.مغز شماره یک را سرویس می کنم گاهی اوقات.او صبور و باهوش است و چیزهایی را می بیند که گرگ ها نمی بینند.شماره یک بی نظیر است ٬شماره یک مثل برف است.یکدست و یکرنگ. 

فکر می کنم اگر کسی خیلی به شماره ۱ نگاه کند کور می شود.تا بخواهی فکر کنی که چقدر زیبا است در گرمای دستت آب می شود.امیدوارم این پست را نخواند٬آخر خجالت می کشم ! 

(الان اگر در حال خواندن این پست باشد از خنده روده بر شده است )  

 

یک آه بلند. 

 غمگین بودن من همیشه مثل مه جلوی ذهنم بوده.نمی دانم هیچ وقت تمام می شود یا نه.خیلی طول می کشد٬و وقتی از بین می رود٬فورا یک دلیل دیگر پیدا می شود.و این دلیل آخری دارد بدجوری طولانی می شود. 

دیروز وقتی برای یک نفر تعریف می کردم که چرا غمگینم و چقدر طول کشیده و اینها٬به من خندید.گفت:دخترا که تو این جور موارد خیلی ریلکس و راحت ان!تو چرا این جوری ای؟ 

چه آدم خر و بی شعوری.نه ؟ 

چه ربطی دارد...با چه قدرتی هم جمع می بست.دختر هااااااا ! 

نمی دانم چرا آن موقع همین ها را بهش نگفتم . 

 

نمی دانم دیگر...همین ها.خیلی خوب است که تقریبا کسی نفهمیده که من خوشحال نیستم.

 

نظرات 5 + ارسال نظر
لیوسا جمعه 30 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:27 ب.ظ http://memorialist.blogsky.com

من که فهمیدم خوشحال نیستی!!!!!!!!!!

افق عمودی شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:12 ق.ظ

این متی وقتی حرف میزنه من رو یاد این جمله میندازه.
یارو از پشت بدنه بلند میشه بعد یه گالن عرق خوری داد میزنه خداااااا برو یه فکری ارا خوت بکه من دیه بنه ی تو نیم
.

matti یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 ق.ظ

متذکر چند نکته بشم من :‌ ١ - من پشت بدنه ای هستم . ٢ - عرق خور هم هستم . ٣ - بنده ی خدا هم نیستم . ٤ - و او باید فکر دیگری برای خودش بکند .٥ - چه می دانم متی دیگه ای درست کند اگر عرضه دارد . ٦ - خوش به حال شماره ١ . ٧ - بد به حال شماره ی ٩ - ٨ - عجب شماره در شماره ای شد . ٩ - من شماره ندارم من فقط متی ام . ١٠ - تقریبا کسی نفهمیده تو خوشحال نیستی ؟ . ١١ - تقریبا همه فهمیدن تو خوشحال نیستی . ١٢ - منم خوشحال نیستم . ١٣ - کی هست ؟ ١٤ - اگه اون نباشه متی خیلی تنهاس . ١٥ - اونم فقط موقعی که تنهاس یاد متی می افته . ١٦ - به درک . ١٧ - همه چیز به درک . ١٨ - می خوابم . زیاد . می خوابم که خواب ببینم . یه روز باید خوابای متی نقاشی کنی خواب خوابام خیلی دوست دارم . ١٩ - دوستای خیلی خوبی داری . خوش به حالت . ٢٠ - مه درون . مه درون . مه . اسم خوبی برات گذاشتم ؟‌
خواهرمه دلم مخواد بهش فحش بدم . ان سگ .

matti یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ق.ظ

من هیچ وقت اینقدر حرف نمی زنم . به خدا .

افق عمودی دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:12 ق.ظ http://verticalh.wordpress.com/

inland empire
http://www.imdb.com/title/tt0460829/

این فیلم رو ببین.
متی، دیدی حدسم در موردت درست بود! حال کردی داشی؟ (من کرمانشاهی ها رو دوست دارم بدفرم!!)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد