چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

بهروز تنهای من

بهروز...

از دستت عصبانی ام.

این وقت رفتن نبود.

قرار بود خیلی کارا بکنیم.

می خواستیم بریم مسافرت ...می خواستیم بازم تولد بگیریم کنار رودخونه٬قرار بود کاسه کوزه این کثافت ها رو بریزیم به هم...

کجا رفتی بهروز ؟کجا رفتی بی ما ؟

من حتی ازت خداحافظی هم نکردم...

دلم می خواد محکم بغلت کنم...بهت بگم چه دوست عزیزی هستی٬بگم دلم برات تنگ می شه.بگم زوده بهروز٬التماست می کنم نرو...


پاک ترین مرگ رو انتخاب کردی.آب روشنایی یه بهروز...


مرثیه ای برای یک دوست مرده

این پستم رو یادتون می آد؟ 

شماره ۳ ...شماره ۳ عزیز. 

شماره ۳ مرد . 

۲ شب پیش.غرق شد. 

شبی که من ٬تنیسور و شماره ۱ داشتیم می رفتیم خونه.شبی که توی اتوبوس بودیم.  

یادمه ۱۲:۴۴ یا ۱۱:۴۴ دقیقه بود که توی اتوبوس بیدار شدیم.من و تنیسور تعجب کرده بودیم چون هردومون حس می کردیم ساعتهاست که خوابیدیم در حالی که فقط چند دقیقه بود که خوابمون برده بود. 

همون موقع٬شماره ۳ مرده بود. 

هیچ کس نتونسته بود نجاتش بده. 

 

 

شماره ۳ دوست عزیزی بود.یه پسر فوق العاده.وقتش نبود مارو تنها بذاره. 

لهجه ی شیرازی قشنگش هیچ وقت یادم نمی ره.موهای لخت قهوه ایش که می ریخت روی چشمای روشنش...سیگار کشیدنش...خنده هاش...آواز خوندنش. 

من حتی ازش خداخافظی هم نکرده بودم. 

شماره ۳ عزیز. 

بغلت می کنم و محکم می بوسمت...برو... 

به امید دیدار...

خرداد ابدی

بازهم نشسته ام اینجا٬ 

و دلم آنقدر تنگ شده است از فردا شب  

که حتی صبر هم از آن عبور نمی کند. 

خرداد  

خرداد   

تو به من همه چیز دادی. 

در آغوش تو بزرگ شدم. 

در قدحی که از آن به من نوشاندی

عشق بود و رنج  

خون و غم 

و شادی  

همچون نارنجی درخشان  

در ته آن می چرخید. 

نام تمام سال ها خرداد است  

و ۲۲  

برای ابد  

سن تولد تمام شادی ها خواهد بود . 

 

 

 

 

غمگینم.چون دارم می روم.خوشحالم باز هم چون دارم می روم.شماره ۹ را ندیدم٬شاید اینطوری بهتر باشد.دلم برایش تنگ می شود٬گرچه هیچ اهمیتی ندارد.عادی سازی روابط از همه چیز مهم تر است.(آدم باش و درست را بخوان) 

کاش یک آغوش بزرگ داشتم و همه را محکم بغل می کردم... 

همه را بجز شماره ۹... 

چون از ترسو ها متنفرم. 

پ.ن :حالا که عسل اینجا را می خواند٬ دلم می خواهد بگوید چقدر چرت و پرت می گویم !