چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

آرامش برای همه

اه. 

نگرانم.نگران زمین.نگران پلنگ هایی که تازه توی لرستان پیدا شدند.نگران این همه گربه ی گرسنه توی خیابون.نگران یوز های ایرانی. 

می دونی بچه بودم یکی از آرزو هام چی بود؟ 

دلم می خواست یه اسلحه بردارم  

یه کلت کالیبر ۴۵ 

یه شاتگان 

یا یه قناسه٬از اینا که مال تک تیر انداز هاس. 

بزنم به کوه و جنگل کمین بگیرم برای شکارچی ها. 

نذارم یه دونه شون زنده برگردن خونه. 

بلایی رو که سر حیوون ها می آرن 

سر خودشون بیارم. 

چه حالی میده. 

کله ی تک تکشونو بچسبونم به دیوار و شب بهشون نگاه کنم٬ 

و مطمئن باشم  

که همه ی پرنده ها و چرنده ها  

خواب راحتی دارند. 

بی هیچ حرامزاده ی ناخوانده ای.

۲۱ گرم!

۲۱ ساله شدم. 

توی این ۲۱ سال زندگی کردم.

درس خوندم.مدرسه رفتم.یه مدرسه جهنمی.مدیر جنده.فاحشه های مغزی.حرامزاده.ناظمی که موهامون رو می کشید و از جهنم برامون میگفت.درس های مزخرف.درس های کس شعر.دین و جندگی.علوم تجربی با سانسور.فلسفه ی نصفه نیمه.قرآن هم حتی سانسور.تاریخ هم که کلا ٬سرتاپا٬دروغ.از نوع محض!

سروکله زدم.با دخترای خنگ.شستشوی مغزی داده شده.با معلم نامرد.کتاب می خواندم. کتاب .کتاب.نمی خواندم.می بلعیدم.فیلم می دیدم.اخبار و روزنامه.اینترنت کم کم.  

ورزش می کردم.سه جور!به ۴ جور دیگر هم علاقه داشتم.در ۲ جور دیگر هم استعداد داشتم.مبارز بودم.شروع کردم به جنگیدن.دوست پیدا کردم.دوستان عزیزی که مثل خودم بودند.دوستان عزیزی که من را به گا دادند. 

ورزش می کردم و کتاب می خواندم و بزرگ شدم کم کم.مامان .بابایی.خواهر کوچیک.خواهر بزرگ.داداش.حمایت. 

هنرستان.خوب بود٬ ولی باز هم مدیر ...وای نه.ناخن کوتاه شود٬جوراب ضخیم .باز هم دین و مذهب و خدا پیغمبر شده دشمن دوتا تار مو.

۱۸ سالگی خرکی ای داشتم.عاشق شدم.(آن موقع...آه می کشم الان.)

گذشت.هرجوری بود.کنکور.امتحان بزرگ.درس خواندم.۲ ساعت در روز.بعد۳ ساعت در روز.خیلی زور زدم شد ۵ ساعت .ورزش هم می کردم.وحشیانه.پشت سرهم.کتک می خوردم و کبود می شدم و مامان جیغ و داد. 

قبول شدم.مثل لیوان آب برای خوردن. 

فک همه پایین افتاد. 

اینجا.شهر بزرگ.دانشگاه خوب.پسرها خوب تر.دخترها تقریبا خوب. 

دوست پیدا کردم.دوست های عزیز قبلی بروند به درک. 

بزرگ شدم...کاش نمی شدم. 

اینترنت بیشتر و بیشتر.وبلاگ.حالا دشمن های بزرگ تر.حالا کل حکومت!بله.کارهای خطرناک.اعتراض.اعتراض.من احمق نیستم!موجم اگر میروم! 

انتخاب.انتخاب سبز.اولش خنده و شور و اشتیاق.آخرش خون و کتک و گریه ی هرروز و گریه های دسته جمعی و دعا و هر روز جنازه و خبر مرگ...با همه اینها٬الله اکبر. 

استرس.باتوم.فرار٬خون کف خیابان.پسر موفرفری که کمک می کند. 

میگذرد.ایستاده ایم. 

همچنان. 

بازداشت. 

چشمان بسته.وحشت. 

آقای خاکستری.سوال های خیلی زیادی که باید جواب داده می شد.اگر نمی شد...

استرس تا حد مرگ.من و بقیه. 

تمام شد بالاخره.

دانشگاه را دوست دارم. 

دوستهای خوب... 

و یک نفر...که لبخند میزنم برایش.

ایستاده ام همچنان.ایستاده ایم همچنان.

 

 

پ.ن:نگفتم که جوانی ام به گا رفت.و دارد می رود اگر نروم...