چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

ماده ی محبوس منفور

بعضی وقتا دلم می خواد 

هیچ کس دورو برم نباشه .یا اگه هست  

یا اون کور باشه ٬یا من. 

یا اگه هست  

کر باشه  

یا من! 

اون منو نشناسه  

یا من اونو! 

آخه لعنتی  

همه ی اینا واسه اینه که  

یه موقع  

بدون اینکه خجالت بکشم  

وحشیانه ببوسمت . 

دنبال یه بهانه ام!  

کاش دیوانه بودم 

کسی بهم ایراد نمی گرفت. 

آره  

حاضرم به خاطر تو  

اون نیم کیلو ماده ی سفید رنگو

که اون تو حبس شده

به باد بدم! 

آره  

فقط به خاطر تو.

نظرات 3 + ارسال نظر
احسان شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:04 ق.ظ http://platinum-city.blogfa.com

سلام.........عالی بود.....خیلی عالی ...

موفق باشی.....

مرسی.
خیلی ممنون از لطفت.
ولی من وبلاگ تورو دوس ندارم.

احسان شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 ق.ظ http://platinum-city.blogfa.com

سلام ...خوبی.....بیا که آپم....................منتظرتم[گل][بوسه][گل]

دارکوب شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:45 ب.ظ http://r-e-n-d.persianblog.ir/

سلام. ممنون از لطفت امیدوارم تو این وبلاگت موفق باشی. نمی‌دونم با چشم گرگ به مسایل نگاه کردن درسته یا نه اما امیدوارم حداقل به همه‌ی مسایل به چشم گرگ نگاه نکنی. اینجا رو خواهم خوند. موفق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد