چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

کم و بیش...

هیچ فایده ای ندارد  

این که اسم دوستانت را  

از یاد نبری  

و روی قلبت حک کنی 

اسمشان را پسورد کنی 

به جانشان قسم بخوری  

و نگذاری کسی نگاه چپ به آنها بکند...  

 

نه چیزی به آنها اضافه می کند 

و نه چیزی از تو کم. 

فوقش یکی از همان ها به تو می گوید 

آدم باش و درست را بخوان.

 

سیب سرخ خرداد

لبخندی ٬اشکی ٬ضجه ای...

به یاد آن روزها. 

روزهایی که دور نیستند٬اما تو از هزار سال گذشته ای تا شاید زخم هایت تسکین یابد...روزهای بزرگ شدن٬روزهای سخت شدن. 

ماه خون سهراب و نگاه ندا. 

من دارم بزرگ می شوم.سخت و سخت تر می شوم. 

به من نگاه کن. 

آتشم می زنی؟ 

من خود خاکسترم!دیر آمدی... 

وقت است که برخیزم...از همین خاکستر.

 

 

دلم می خواست می توانستم برایتان چند صد صفحه بنویسم...ولی نمی شود.گریه ام می گیرد...عصبانی می شوم٬تا مرز دیوانگی می روم... 

کاش می توانستم فقط آن هوا...آن بوی خاکستری معلق در هوا ٬آن سوزش لب ها و چشمانم را توصیف کنم.کاش می شد همه را برایتان تعریف کنم...

oink oink ,pigy pigy !!

زندگی کردن با یه خوک خیلی سخت نیس 

به شرطی که جلوت غذا نخوره٬و ازت سوال نپرسه. 

 

 

 

وقتی اینقدر غمگینی ٬عصبی و خسته و نگرانی٬کی می تونه خوشحالت کنه ؟ 

دیدن یه دوست ٬جایی که اصلا انتظارشو نداری  

بیاد و بهت بگه : 

ـ غلامتیم !  

تو هم بگی : 

ـ چاکرتم!

بعد به این اتفاق خوشگل  بخندی 

اون هم بخنده  

و تو یه لبخند محکم داشته باشی٬که تا مدتی  

از جاش تکون نخوره. 

رنگ تو

خواهش می کنم  

من نه پاک کنی در دست دارم  

نه می خواهم خط خطی ات کنم. 

برایم بمان  

برایم پررنگ بمان  

آنقدر که 

در تو محو شوم.