چه حیف
که دیگر حتی نمی توانم شعر بگویم.
نگاهت
آن نگاه صاف معمولی
همه چیز را برایم ساده می کرد
آنقدر که بفهمم دنیا را
چشمانت را که بستی
گم شدم با شعرهایم
باز کن
آن دریچه ی سادگی را به دنیای من
می خواهم پیدا شوم دوباره...
سخته دیگه بعضی وقتا آدم یه هو میبینه که اون چشما دیگه اونجوری باز نمیشن که قبلن میشدن.
هی نینا، هر بار میام تو وبلاگت تبلیغ یک شتر مرغ اون بالاس. هماهنگ شده س؟؟؟؟!!!!
نه بابا...شاید چون خودم کشته مرده حالت چشم های شتر مرغم...خیلی حیوون بی آزار و مهربونیه...
سخته دیگه بعضی وقتا آدم یه هو میبینه که اون چشما دیگه اونجوری باز نمیشن که قبلن میشدن.
هی نینا، هر بار میام تو وبلاگت تبلیغ یک شتر مرغ اون بالاس. هماهنگ شده س؟؟؟؟!!!!
نه بابا...
شاید چون خودم کشته مرده حالت چشم های شتر مرغم...خیلی حیوون بی آزار و مهربونیه...