این پستم رو یادتون می آد؟
شماره ۳ ...شماره ۳ عزیز.
شماره ۳ مرد .
۲ شب پیش.غرق شد.
شبی که من ٬تنیسور و شماره ۱ داشتیم می رفتیم خونه.شبی که توی اتوبوس بودیم.
یادمه ۱۲:۴۴ یا ۱۱:۴۴ دقیقه بود که توی اتوبوس بیدار شدیم.من و تنیسور تعجب کرده بودیم چون هردومون حس می کردیم ساعتهاست که خوابیدیم در حالی که فقط چند دقیقه بود که خوابمون برده بود.
همون موقع٬شماره ۳ مرده بود.
هیچ کس نتونسته بود نجاتش بده.
شماره ۳ دوست عزیزی بود.یه پسر فوق العاده.وقتش نبود مارو تنها بذاره.
لهجه ی شیرازی قشنگش هیچ وقت یادم نمی ره.موهای لخت قهوه ایش که می ریخت روی چشمای روشنش...سیگار کشیدنش...خنده هاش...آواز خوندنش.
من حتی ازش خداخافظی هم نکرده بودم.
شماره ۳ عزیز.
بغلت می کنم و محکم می بوسمت...برو...
به امید دیدار...
جالبه
خفه شو.
واقعی بود؟
سوال احمقانه ای کردی.معلومه که واقعی بود.