چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

چشم گرگ

بیدار شو٬ پیش از آنکه مجبور شوم با دندان هایم بیدارت کنم...

خرداد ابدی

بازهم نشسته ام اینجا٬ 

و دلم آنقدر تنگ شده است از فردا شب  

که حتی صبر هم از آن عبور نمی کند. 

خرداد  

خرداد   

تو به من همه چیز دادی. 

در آغوش تو بزرگ شدم. 

در قدحی که از آن به من نوشاندی

عشق بود و رنج  

خون و غم 

و شادی  

همچون نارنجی درخشان  

در ته آن می چرخید. 

نام تمام سال ها خرداد است  

و ۲۲  

برای ابد  

سن تولد تمام شادی ها خواهد بود . 

 

 

 

 

غمگینم.چون دارم می روم.خوشحالم باز هم چون دارم می روم.شماره ۹ را ندیدم٬شاید اینطوری بهتر باشد.دلم برایش تنگ می شود٬گرچه هیچ اهمیتی ندارد.عادی سازی روابط از همه چیز مهم تر است.(آدم باش و درست را بخوان) 

کاش یک آغوش بزرگ داشتم و همه را محکم بغل می کردم... 

همه را بجز شماره ۹... 

چون از ترسو ها متنفرم. 

پ.ن :حالا که عسل اینجا را می خواند٬ دلم می خواهد بگوید چقدر چرت و پرت می گویم !

نظرات 3 + ارسال نظر
داش آکل سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 ب.ظ http://dashakol.blogsky.com/

کاشکی میدونستم اینا یعنی چی! اما میدونم خوندنشون جالبه دوست داشتنیه...
بازم اونجا بیا! منتظرت هستیم...
آملی رو هم همیشه دلم میخواسته ببینم اما مجال دست نداده!

حسین پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:46 ق.ظ http://shobeir86.blogfa.com

خرداد یعنی از اول تا الان
تا همیشه
بوی اشک و خون و امید
بوی عشق
بوی دروغ یه جلاد حقیر
بوی بکارت ما
و نجاست بعضیا
سلام . . .

عسل!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:58 ب.ظ

:دی
خندم میگیره بهم میگی عسل خب!
شماره ۹ زده به بیابون.ولی خدایی الان که به بهروز و این تصادف فکر میکنم میگم هر لحظه ممکنه به خاطر ساده ترین اتفاق یکیمون بره!خیلی وحشتناکه.واقعا باید قدر لحظه لحظه هامونو بدونیم.همدیگرو بغل کنیم حتی اگر طرف ترسو باشه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد