چرا من فقط وقتی میروم توالت ٬یاد خدا می افتم؟
آفتاب مثل چی میتابد توی حیاط دانشگاه.کف حیاط سنگ سفید است و بازتاب نور کورمان کرده.داخل ساختمان تاریک است مثل چی.تازه سرد هم هست.وقتی از حیاط میروم توی ساختمان یه نیم ساعت باید صبر کنم تا جلوی چشمم روشن بشود.
تا حالا به صدای کلاغ ها موقع بهار گوش داده ای؟
موقع صدا کردن جفتش٬ صدایشان آنقدر لطیف و ظریف می شود که دلم می خواهد آن نوک سیاه محکم و آن چشمهای براق مونجوقی اش را ببوسم.
چند روز پیش یکی از هم خوابگاهی هایم تشتی را که تویش شورت می شورم برداشته بود و در آن مقوا و کاغذ خیسانده بود.(نمی دانم با آنها چه غلطی می خواست بکند).دریغ از یک عذر خواهی.من هم دچار یکی از آن خشم های کمیابم شدم.دختره ۸٬۹ سال از من بزرگتر است.هر آنچه از دهانم و جاهای دیگرم خارج شد نثارش کردم.
زمستان پارسال روی لبه ی در گنجه ی ظرفشویی یک عدد گیاه سبز شده بود.وقتی ظرف می شستیم نگاهمان می کرد.
ـ این همه آدم اینجا از دست این نگهبان بی شرف در عذابند.
ـ به من چه . البته من عذاب بچه هارا حس کرده ام ولی خودم که در عذاب نیستم.
ـ (لجن ترسو!)
سگ گردانی و دوچرخه سواری خانم ها از عواملی هستند که امنیت اجتماعی را به مخاطره می اندازند.
من در این مملکت زندگی می کنم و همچنان فقط در توالت به یاد خدا میافتم.
یا قمر !!!
جمله ی اولت اونچنان کوبنده بود که سرم همچنان داره گیج میره .
کره ه ه ه ه !!دردت به متی !
سلام دوست خوبم. تونستی یه سری ام به من بزن
نینا بودی دیگه؟ عزیییییییییزی نیناجون!
چه جالبه حرفات!! و واقعا متاسفم برا همه...
خداییش چرا اینجوره؟؟؟؟؟؟!!!!!!! منم نمیدونم..
اخه من موندم!! این امضای دیجیتالی!! _ای گندت بزنن امریکا!_ به چه کاری میاد آخه... وای که از همه چی حالم به هم میخوره..
راستی نینا، یه چی یادت رفته بگی. برنامه ی غذایی خوشششگل دانشگاه! اصلا تیترش کن..
از اون کافورایی که گندشو بزنن میریزن هم بگو
تو که داری میگی خب گفتم اینم بذار روش
_مرسی_
ممنون از نظری که دادی. ولی چرا خصوصی گذاشتی؟هرکس عقیده ی خودشو داره و عقاید شما هم برام قابل احترامه.
به هرحال موفق باشی